امان از دست مامانی
بازم مثل همیشه مامانی منو برده خرید منم بعد از سرک کشیدن به همه فروشگاه ها و بالا رفتن از پله ها خسته شدم و توی کالسکه خوابیدم ...
نویسنده :
آزاده
15:03