کوروشکوروش، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

یکی یک دونه مامان و بابا

امان از دست مامانی

بازم مثل همیشه مامانی منو برده خرید منم بعد از سرک کشیدن به همه فروشگاه ها  و بالا رفتن از پله ها خسته شدم و توی کالسکه خوابیدم ...
14 آبان 1392

باقلوا

  چند روز پیش باباجونم از کاشان باقلوا برام اورد من تاحالا نخورده بودم ولی خیلی خوشمزه ... امروز وقتی چشم مامانی رو دور دیدم از صندلی بالا رفتم و تا می تونستم باقلوا خوردم ...
12 آبان 1392

سفر شمال

توی این آلودگی هوای تهران بابا جون و مامان جون تصمیم گرفتن منو چند روزی ببر سفر شمال      روز اول هوا خوب و آفتابی بود مامان لباس منو کم کردتا یه کمی افتاب بگیرم   بیرون هوا بارونی و خنکه منم خیلی امشب شارژم خیال خوابیدم هم ندارم یک شب  ماسوله خوابیدم . من صبح زود بیدار شدم  اینجا هم نمایی از بالای تله کابین رامسر حیف شد که من خواب بودم روزهای بعد هوا کمی سردتر شد  فکر نکنید من اخمو هستم . چون نمیتونم برم شنا نالاحتم ...
11 آبان 1392

روز جهانی کوروش کبیر مبارک

هر سال بابابزرگ زنگ می زنه و SMS می ده روز جهانی کوروش مبارک متن SMS باباجون: تقویم را بنگر 7 آبان در راه است اما پس چرا ننوشته اند! مگراینجا ایران نیست؟ مگر 7 آبان سالروز بزرگ مرد ایران ، بنیانگذار حقوق بشر ،شاه شاهان کوروش بزرگ نیست! نمی دانیم به چه علت! به هر حال این روز فرخنده برتو ایرانی گرامی باد. کوروش تو نخواب که ملتت در خواب است، آرامگهت غرقه بزیر آب است. اینبار نه بیگانه که دشمن زخود است. صد ننگ به ما که روح تو بیتاب است.   ...
8 آبان 1392

4شنبه ، شب عید غدیر

امروز با کوروش رفتیم مهمونی . صبح زود بیدار شد. خدا رو شکر خیلی اذیت نکردچون خوابش میومد و توی مهمونی هم موقع نهار خوابید.   شب هم خوب خوابید. ولی من خوابم نمیبره .یه فیلم تماشا کردم. قبل از اون هم برنامه مشاعره بود . یه بیت از سعدی خوند که قبلا دوران تحصیلی حفظش کرده بودم و بعضی وقت ها زمزمه اش میکنم: از در درآمدی و من از خود به درشدم   گویی کز این جهان به جهان دگر شدم گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست   صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب   مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق   ساکن شود بدیدم و ...
2 آبان 1392
1